در پزشکی تبخال، برای مثال دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری (خاقانی - ۴۲۲)، در پزشکی جوش های زرد رنگ که در پوست صورت بروز می کند، آتشی که پارسیان در آتشکده می ا فروختند
در پزشکی تبخال، برای مِثال دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری (خاقانی - ۴۲۲)، در پزشکی جوش های زرد رنگ که در پوست صورت بروز می کند، آتشی که پارسیان در آتشکده می ا فروختند
تبخال و تبخاله: دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب نطق من آب تازیان برده بنکتۀ دری. خاقانی. ، نام مرضی که آن را نار پارسی گویند و این مرض همان جمره است یا مرض دیگر نزدیک بدان، و آن بثرۀ چند است بسیار سوزان و با درد شدید و در اوایل چرکی و زردابی با او همراه و جوشش وشور و پخته شدن آن بدیگر بثور شبیه نیست و لون آن بزردی مایل است و خداوند این مرض غالباً با حرارت و تب میباشد و علاج آن بدفع صفرا و ضمادهای خنک و غذاهای مرطوب باید کردن و این غیر از آتشک است که بنار فرنگ و آتشک فرنگ معروف است. (نقل به اختصار از فرهنگ سروری). جمره. نار فارسیه: نترسم ز خصمان اگر برطپند کزین آتش پارسی در تبند. سعدی. از آتش پارسی روان سوزتر است این عشق که از خاک خراسان آورد. ؟ (از سروری)
تبخال و تبخاله: دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب نطق من آب تازیان برده بنکتۀ دری. خاقانی. ، نام مرضی که آن را نار پارسی گویند و این مرض همان جمره است یا مرض دیگر نزدیک بدان، و آن بثرۀ چند است بسیار سوزان و با درد شدید و در اوایل چرکی و زردابی با او همراه و جوشش وشور و پخته شدن آن بدیگر بثور شبیه نیست و لون آن بزردی مایل است و خداوند این مرض غالباً با حرارت و تب میباشد و علاج آن بدفع صفرا و ضمادهای خنک و غذاهای مرطوب باید کردن و این غیر از آتشک است که بنار فرنگ و آتشک فرنگ معروف است. (نقل به اختصار از فرهنگ سروری). جمره. نار فارسیه: نترسم ز خصمان اگر برطپند کزین آتش پارسی در تبند. سعدی. از آتش پارسی روان سوزتر است این عشق که از خاک خراسان آورد. ؟ (از سروری)
پرستندۀ آتش، کسی که آتش را پرستش کند، برای مثال به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش پرستان بدند (فردوسی - ۴/۳۱۲)، زردشتی. به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم می دارند
پرستندۀ آتش، کسی که آتش را پرستش کند، برای مِثال به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش پرستان بدند (فردوسی - ۴/۳۱۲)، زردشتی. به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم می دارند
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جذوه، آییژ، ابیز، ضرمه، ایژک، آلاوه، لخشه، لخچه، اخگر، سینجر، خدره، جرقّه، جمر، جمره، بلک، ژابیژ کنایه از زرنگ، چابک کنایه از موذی، کودک شریر
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جَذوِه، آییژ، اَبیز، ضَرَمِه، ایژَک، آلاوِه، لَخشِه، لَخچِه، اَخگَر، سَیَنجُر، خُدرِه، جَرَقّه، جَمر، جَمَرِه، بِلک، ژابیژ کنایه از زرنگ، چابک کنایه از موذی، کودک شریر
آنکه آتش را چون قبله ای نیایش کند: همه کسی صنما (مر) ترا پرستد و ما از آتش دل آتش پرست شاماریم. منطقی (از فرهنگ اسدی، خطی). بیک هفته بر پیش یزدان بدند مپندار کآتش پرستان بدند که آتش بدانگاه محراب بود پرستنده را دیده پرآب بود. فردوسی. (آنگاه که کیکاوس و کیخسرو برای دعا به آتشکدۀ آذرگشنسب رفته بودند). بهر برزنی بر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی. فردوسی. بکردار نیکان ستایش کنیم چو آتش پرستان نیایش کنیم. فردوسی. یکی دین دهقان آتش پرست که بی باژ برسم نگیرد بدست. فردوسی. بدو داد مهتر بفرمان اوی برآیین آتش پرستان اوی. فردوسی. هنوزم هندوان آتش پرستند هنوزم چشم چون ترکان مستند. نظامی. و سعدی آتش پرست را با بت پرست خلط فرموده و گفته است: مغی در بروی از جهان بسته بود بتی را بخدمت میان بسته بود... که سرگشتۀ دون آتش پرست هنوزش سر از خمر بتخانه مست. و مرادف آن آذرپرست است، و شعرا گبر، مغ، موغ و مجوسی را نیز به معنی آتش پرست استعمال کرده اند، بمعنی سادن و پرستار آتش نیز آمده است: چنان دید در خواب کآتش پرست سه آتش فروزان ببردی بدست. فردوسی
آنکه آتش را چون قبله ای نیایش کند: همه کسی صنما (مر) ترا پرستد و ما از آتش دل آتش پرست شاماریم. منطقی (از فرهنگ اسدی، خطی). بیک هفته بر پیش یزدان بدند مپندار کآتش پرستان بدند که آتش بدانگاه محراب بود پرستنده را دیده پرآب بود. فردوسی. (آنگاه که کیکاوس و کیخسرو برای دعا به آتشکدۀ آذرگشنسب رفته بودند). بهر برزنی بر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی. فردوسی. بکردار نیکان ستایش کنیم چو آتش پرستان نیایش کنیم. فردوسی. یکی دین دهقان آتش پرست که بی باژ بَرْسَم نگیرد بدست. فردوسی. بدو داد مهتر بفرمان اوی برآیین آتش پرستان اوی. فردوسی. هنوزم هندوان آتش پرستند هنوزم چشم چون ترکان مستند. نظامی. و سعدی آتش پرست را با بت پرست خلط فرموده و گفته است: مغی در بروی از جهان بسته بود بتی را بخدمت میان بسته بود... که سرگشتۀ دون آتش پرست هنوزش سر از خمر بتخانه مست. و مرادف آن آذرپرست است، و شعرا گبر، مغ، موغ و مجوسی را نیز به معنی آتش پرست استعمال کرده اند، بمعنی سادن و پرستار آتش نیز آمده است: چنان دید در خواب کآتش پرست سه آتش فروزان ببردی بدست. فردوسی
اگر که آتش را می پرستید و سجده می کرد، دلیل که پادشاه ستمگر را سجده کند و به خدمت او مشغول شود. اگر بیند که تنور یا آتش یا چراغ را سجده می کرد، دلیل که به خدمت زنان همی مشغول شود. و اگر بیند که آتش را بوسه همی داد و می پرستید، دلیل بود که صاحب خبر پادشاه شود. اگر بیند که در میان آتش می غلتید، دلیل که برای پادشاه به طوع و رغبت بازرگانی کند، ولیکن عاقبت کارش بر خطر بود، خاصه که از آتش بر تن او آسیب رسد. اگر از آتش به او آسیبی نرسد، دلیل کند بر رسالت و سلامت نفس و جمعیت با روزگار او از پادشاه وقت. اگر بیند که در میان آتش رفت، دلیل کند که به قدر آن از پادشاه منفعت یابد. اگر بیند که آتش از روی جامه یا از دست او روشنایی می داد، چنانکه خلق از نور او متحیر بودند، دلیل بود که بر دشمن ظفر یابد، و مراد دو جهانی حاصل شود. . اگر کسی در خواب بیند که آتش می پرستید، دلیل کند که بازدار و عوانی کند، و آن آتش که می پرستید، اگر برشکل اخگری بود، غرض او از دین جمع کردن مال بود، و مال حرام بسیار حاصل کند. حضرت دانیال،
اگر که آتش را می پرستید و سجده می کرد، دلیل که پادشاه ستمگر را سجده کند و به خدمت او مشغول شود. اگر بیند که تنور یا آتش یا چراغ را سجده می کرد، دلیل که به خدمت زنان همی مشغول شود. و اگر بیند که آتش را بوسه همی داد و می پرستید، دلیل بود که صاحب خبر پادشاه شود. اگر بیند که در میان آتش می غلتید، دلیل که برای پادشاه به طوع و رغبت بازرگانی کند، ولیکن عاقبت کارش بر خطر بود، خاصه که از آتش بر تن او آسیب رسد. اگر از آتش به او آسیبی نرسد، دلیل کند بر رسالت و سلامت نفس و جمعیت با روزگار او از پادشاه وقت. اگر بیند که در میان آتش رفت، دلیل کند که به قدر آن از پادشاه منفعت یابد. اگر بیند که آتش از روی جامه یا از دست او روشنایی می داد، چنانکه خلق از نور او متحیر بودند، دلیل بود که بر دشمن ظفر یابد، و مراد دو جهانی حاصل شود. . اگر کسی در خواب بیند که آتش می پرستید، دلیل کند که بازدار و عوانی کند، و آن آتش که می پرستید، اگر برشکل اخگری بود، غرض او از دین جمع کردن مال بود، و مال حرام بسیار حاصل کند. حضرت دانیال،